شرو ور..

به دلم ميگم يه روز مياد اينم يه خود فريبيه/از عشق اون نصيب من فقط بي نصبيه...

بعضي وقتا آرزو ميكنم كاش هرگز به دنيا نميومدم،كاش هرگز به كسي دل نميبستم،كاش به هيشكي اعتماد نميكردم...كاش هرگز نميديدمت تا امروز غم نديدنتو نخورم كه اين توو گلوم باعث بغض ميشه،كه ميبنده به گلوم راهه اكسيژن...كاش به چشماي معصومت خيره نميشدم تا امروز چشمام بهونه اون لحظه ها رو نگيره و اشك نميريخت كه الان مثه آدماي چت و لش،قفل نميشدم ب درو ديوارو آدما....كاش حرفاي دلمو بهت نگفته بودم تا امروز خودت نميشدي درده دلمو ب جاي درمان بشي نامرد...كاش سكوت نميكردي...

يادم نميره لحظه اي رو كه افتادم ب التماس/هيچي برام نبود دلم فقط تو رو ميخواست/يادم نميره ك اشكو ديدي توي چشمام/گفتي ك دوستم نداري و ميري ديگه نمي موني پام...

من نميبخشمت...بخاطر تمومه خنده هايي ك از صورتم گرفتي،بخاطرتمومه غم هايي ك به صورتم نشونديبخاطر دلي ك برام شكستيش،بخاطر احساسي ك برام پرپرش كردي،بخاطرزخمي ك به وجودم زدي و بخاطر نمكي كه روش پاشيدي خودم... بخاطر غرورم ك له شد...اما ميبخشمت...بخاطر عشقي ك رو قلبم گذاشتي و كلمه دوستت دارم ك روي شيشش حك كردي....ميبخشمت اما بازم من ميرم با كوله باري از غم...اصن اومده بودم ك برم..الان اومدم ك خدافظي كنم..ازين دنيا با تموم آدماش،بي مراميش،خيانتش،بدي ها و پستياش،دوروغ و هوساش...از تموم رفيقاي نارفيقش...آره.كم آوردم و دارم فرار ميكنم...چيه؟حرفيه؟دلت خوشه...هه...فكر اينم نكن ك بتوني با جست و جو پيدام كني.عهد بستم..((گفتم بهت ك قيامت منتظرم بمون حتما ميامو ميپرسم؟طه حلالم كردي؟؟؟هنوزم ميگي ك برررررم؟ديدي رفتم بجات...ديدي اتاقت خالي شد و ديگه صدا خش خشه نفساي خستمو نميشنود..ديدي سنگاي سفيده كف اتاقم شد رنگ تيمي ك دوستش داري؟؟ ديدي تنهات نزاشتمو قلبمو ندادم ب يكي ديگه؟؟ديگه كيه ك آرومت كنه...از همه چيز بريدم..دلم سنگ شده بودو طاقت ديدن اشكاتو نداشتم،وخودم سرده سرد شده بود،شده بودم يه آدم چرتو قفله اي ك سردتر از يخه توو ليوانت بود...اوووف.ميگفتي با كي لج كرئدي،با خودت،با من،با زندگي...لج كرده بودم و زندگي هم ب عكس العمل هام ميخنديدو محكم تر ميزد چون هي ميزد و منم هي ميخنديدم...حاضر نبودم ببينم توو زندگي شكست خوردم...تمومه حرفاو عشكامو پشت ي غروره لعنتي پنهان كردم...نميخاستم هيچكس دلش برام بسوزه و گريه كن..اون موقع ك ب محبت نياز داشتم همه جا خالي دادن...الان ك ديگه من مردمو ب درده لاي جرز دره ديوارم نميخوره...ديگه راهي واسه برگشت وجود نداره...زندگي برام وقت گذده زمان بوود..زنده بودم تا كنارت زندگي كنم...اما...افسوس ك زندگي همه چيزمو دوباره ازم گرفت و tahaبازم شدtanha....دلم ميخواست فرياااااااااااد بكشمو انتقام بگيرم..اما ديگه تنم و لبام نا نداشت...بازم سكوت كردم..خدا ديدي بازم خفه شدم...نميخاو بازم چيزي بگي؟دارم ميام پيشه خودتا...اينجا ديگه جاي من نيست...دستمو بگير من ميترسم از تنهايي و تاريكي..اينجا دنياست و ما بش اومديم اما اون باه ما نيومد....تاتا چطو فراموشت كنم...هاااه...تورو ك توو خرا به هاي بيكسيم تنها كسم بودي،وقتي بغض ميكردم با دستات سرمو روي شونت ميگرفتي و ميگفتي خالي كن..ديگه صداي بوم بوم قلبت نمياد...ديگه صداي گيتارت نمياد ...ديگه دستات گرمم نميكنه...اينجا خيلي سردو تاريكه...خيلي تنهام...راستي ب اون آدما بگو سر خاكم ي قطره اشكم نريزن چون حرومه...چون دخترمو پش سرم هزارتا حرفه..

راستي شايد وقتي يادت بياد ك مني هم وجود داشتمو بياي حالمو بپرسي ديگه كسي نباشه... ديگه ديره..شايد فقط عكسمو توو صفحه سفر كرده ها ببيني ك اونم ب لطف ي كودك گستاخ و شيطون سفر بي بازگشتمو از روي پارچه مشكي رو ديوار كنده و پاره كرده...ميشه باز ببينمت؟باز بزني توو گوشم...باز توو چشات زل بزنمو بگي:شنااااااختي عموو جوووون؟؟؟ميشه باز سر بزارم رو شونت؟خيلي دوستت دارم...گفتم نگو برو...من حساسم ب اين كلمه...گفتي و منم رفتم پس شاكي نباش...بگوو حرفتو نزار قاطي بشم/نزار ب اجبار باز خودم قاضي بشم/من نخاستم ك وارده اين بازي بشم/آخه من حكم نخاستم چرا گفتي حكمه لازمه و بايد اجرا بشه پايه ميزه محاكمه/منو كشتي با ي حكم ساده/حكم دل بود/نه سربازه پياده... توو دنيا بجز مرگ هيچي حقيقت نداره..حلالم كن...

بوديمو كسي پاس نميداشت ك هستيم

...باشد ك نباشيمو بدانند ك بوديم