تو يه يک کوير دور يه درختي خسته بود
يه درختي نا اميد که دلش شکسته بود
روي اون درخت پير يه طناب پاره بود
اون طناب دار يه عاشق بيچاره بود
شبي از شبهاي غم که هوا گرفته بود
رفتنش رو به کوير به کسي نگفته بود
رفت و رفت تا که رسيد اون طناب دار و بست
به دلش گفت که بايد ديگه از دنيا گسست
تو يه يک کوير دور يه درختي خسته بود
يه درختي نا اميد که دلش شکسته بود
روي اون درخت پير يه طناب پاره بود
اون طناب دار يه عاشق بيچاره بود
شبي از شبهاي غم که هوا گرفته بود
رفتنش رو به کوير به کسي نگفته بود
رفت و رفت تا که رسيد اون طناب دار و بست
طناب دار و گرفت دور گردنش گذاشت
چشماشو بست و ديگه رو لبش خنده نداشت
اما پاره شد طناب تا جوون قصه مون
بدونه که حتي مرگ نميشه چاره ي اون
چشمش افتاد به درخت به طناب بوسه اي زد
طناب دارش و کشت يه دفعه ناله اي زد
ناله زد از بي کسي که فقط يه چاره داشت
رنگ خود باوري را توي خاطرش گذاشت
رفت و تا آخر عمر دست به خودکشي نزد
به شباي بي کسيش رنگ خودباوري زد
حالا اون تو اين زمونه ديگه دل شکسته نيست
بي کسي شو پس زده فکر عمر رفته نيست...
37985 بازدید
18 بازدید امروز
1 بازدید دیروز
43 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian